قتل هولناک ۳جوان در وسط خیابان
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۶۵۲۷۵۵
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، ساعت 22:30یکشنبه، مأموران کلانتری 106نامجو در جریان درگیری خونین میان چند جوان در خیابان سبلان قرار گرفتند و راهی آنجا شدند. بررسیها حکایت از این داشت که 3مرد جوان در این درگیری بهشدت زخمی شدهاند که با حضور اورژانس برای درمان به بیمارستان انتقال یافتند. بهگفته شاهدان، هر سه مجروح سوار بر یک خودروی پژو بودند و با دو مردی که با خودروی نیسان گل و گیاه میفروختند درگیر شده بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شاهدان میگفتند سرنشینان پژو که در این حادثه با ضربات چاقو زخمی شده بودند پس از درگیری با دو مرد گلفروش زخمی شده و روی زمین افتادند و مردان گلفروش نیز به سرعت سوار بر خودروی نیسان شده و فرار کردند. با این حال گشت پلیس که در آن محدوده حضور داشت موفق شد راننده نیسان را در همان حوالی دستگیر کند، اما مرد دیگر موفق به فرار شده بود.
گزارش جنایتدقایقی پس از دستگیری یکی از عاملان درگیری از بیمارستان خبر رسید که هر سه جوان زخمی با وجود تلاش پزشکان، جان خود را از دست دادهاند. در این شرایط گزارش قتل هولناک این سه جوان به قاضی ساسان غلامی، کشیک جنایی تهران اعلام شد و او دستور انتقال اجساد به پزشکی قانونی را صادر کرد. در ادامه تحقیقات هویت هر سه مقتول شناسایی شد و حالا نوبت به تحقیق از متهم دستگیر شده بود. میلاد راننده نیسان اما مدعی بود که در این درگیری نقشی نداشته و مقتولان با ضربات چاقوی احمد، دوست گلفروشش که حالا فراری شده، کشته شدهاند. با اعترافات میلاد، بازپرس جنایی برای او قرار بازداشت صادرکرد و تحقیقات کارآگاهان جنایی برای دستگیری همدستش ادامه دارد.
گفت و گو سفر دردسرساز تازه داماد به پایتختمیلاد، متهم بازداشت شده تازه داماد است و میگوید که روز حادثه، بعد از گذشت 15سال به تهران سفر کرده بود که این اتفاق برایش رخ داد. او هنوز باور ندارد که این حادثه دردناک باعث مرگ 3جوان شده و مدعی است که او هیچ نقشی در قتل آنها نداشته است.
چه شد که به تهران سفر کردی؟ای کاش هرگز پایم را توی این شهر نمیگذاشتم. من اصلا تهران را نمیشناسم و آخرین بار حدود 15سال قبل به تهران آمدم. احمد دوستم که حالا فراری شده به من پیشنهاد داد تا برای کار به تهران بیاییم. به من گفت ماشین نیسان داری پاشو بیا تهران تا با هم گل بفروشیم. احمد همشهریم بود، اما 6سال قبل برای کار به تهران آمد. او در کار خرید و فروش گل و گیاه بود. اطلاعات خوبی درخصوص گل و گیاه داشت و قصد داشت برای خودش گلخانهای تاسیس کند. او پیشنهاد پول خوبی داد و من هم قبول کردم. قرارشد روزی 500هزارتومان به من دستمزد بدهد و دیدم مبلغ خوبی است. میتوانستم مدتی در تهران کار کنم و وقتی سرمایه خوبی بهدست آوردم به شهرستان برگردم که درست روز اول ورودم به تهران گیر افتادم.
چه شد که درگیری شروع شد؟من از شهرستان بار کود زده بودم و در بازار گل افسریه خالی کردم. بعد با احمد تماس گرفتم و وقتی فهمید تهران هستم برایم لوکیشن فرستاد. محل قرار خیابان سبلان شمالی بود که با استفاده از مسیر یاب خودم را به آنجا رساندم. با هم به بازار گل محلاتی رفتیم و وانت را پر کردیم از گل و گیاه. احمد کارش همین بود. به بازارهای گل میرفت، گل و گیاه میخرید و در خیابان بساط میکرد تا آنها را بفروشد و پولی گیرش بیاید. فکر میکنم سر خیابان ساداتی در سبلان شمالی بود که بساط گلفروشی را راه انداختیم. بعد افطار شد و من ساندویچ خریدم. فکر میکنم حدود یک ساعت بعد از افطار بود که خودروی پژویی با 3 سرنشین مقابلمان توقف کرد. یکی از آنها پیاده شد و دو گلدان برداشت و گذاشت داخل صندوق عقب. بعد سومین گلدان را برداشت تا داخل ماشین بگذارد. در آن لحظه مشتریان زیادی داشتیم و سرمان شلوغ بود. احمد همان لحظه به مرد پژوسوار گفت مگر قیمت گلدانها را میدانی که آنها را برداشتی؟ فکر میکنم گلدانها گرانقیمت بودند؛ به همین دلیل احمد چنین جملهای به مرد پژو سوار گفت. آن جوان اما از لحن حرف زدن احمد ناراحت شد و گفت اینجا برای ماست. در همین هنگام راننده پژو هم از ماشین پیاده شد و گردن احمد را گرفت و گفت گلدانها را میبرد و اگر نخواست برمیگرداند. احمد هم اصرار داشت که باید پول گلدانها را بدهند و همین مسئله آغاز یک درگیری بزرگ شد.
نقش تو چه بود ؟باور کنید نقشی نداشتم. حتی وقتی دعوا شروع شد ترسیده بودم و میخواستم به پلیس زنگ بزنم اما یکی از آنها موبایلم را گرفت. با او درگیر شدم و گفتم من تازه ازدواج کردهام و فیلمهای شخصی و عروسیام داخل گوشی است. وقتی درگیری بالا گرفت یکی از آنها مرا به کرکره مغازه کوبید و ضربهای به سرم زد که نیمه بیهوش نقش زمین شدم. گیج بودم و فقط پا میدیدم و صدای درگیری در گوشم میپیچید.
پس چطور بعد از زخمی شدن مقتولان با احمد فرارکردی؟اصلا نمیدانم چقدر از نیمه بیهوش بودن من گذشت تا اینکه احمد به سراغم آمد، دستم را گرفت و سراسیمه گفت باید فرار کنیم. من هم فورا پشت فرمان نشستم تا از آنجا برویم.
چطور در حالت نیمه بیهوشی، پشت فرمان نشستی تا رانندگی کنی؟وقتی احمد بالای سرم آمد حالم بهتر شده بود. بعد از اینکه پشت فرمان نشستم چند موتوری که فکر میکنم از دوستان یا بچه محلهای مقتولان بودند ما را دنبال کردند و به ما فحش میدادند. من میخواستم توقف کنم، اما احمد ترسیده بود و میگفت اگر بمانیم بیچاره میشویم. هنگام فرار خودروی پلیس را دیدم و حتی سرعتم را کم کردم احمد فریاد کشید گاز بده و فرار کن. من دیدم که یکی از موتورسوارها سراغ مأموران رفت و چیزی به آنها گفت چون بعد از آن پلیس بهدنبال ما آمد. من هم سرعت را کم کردم، سوئیچ را از روی ماشین برداشتم، پیاده شدم و به سمت مأموران رفتم.
احمد چه شد؟او وقتی دید من پیاده شدم در ماشین را باز کرد و متواری شد. نمیدانم کجا مخفی شده است، اما خیلی ترسیده و وحشت کرده بود.
پربیننده ترین سوختن ۱۰ زن و کودک در انفجار وحشتناک شیراز! + عکس قتل ۳ جوان در درگیری دیشب نظام آباد! بازداشت عوامل کلیپ ساختگی اهانت به یک روحانی فرو رفتن یک کامیون در خیابان سهروردی! +عکس آتشسوزی در پردیس جان ۶نفر را گرفت +فیلممنبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: قتل دعوا فکر می کنم گل و گیاه پیاده شد گلدان ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۶۵۲۷۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زندگی با آلاحمد در شیوه نگارش سیمین دانشور تاثیر نداشت
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ در شیراز زاده شد. او سومین فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت بود. دوره ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسیزبان مهرآیین گذراند.
در سال ۱۳۱۶ اولین مقالهاش را با نام «زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست» در نشریهای محلی چاپ کرد. در سال ۱۳۱۷ به تهران آمد و مدتی در شبانهروزی آمریکایی تهران ساکن شد و آموزش زبان انگلیسی را پی گرفت. بعد در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.
در سال ۱۳۲۰ بهعنوان معاون اداره تبلیغات خارجی در رادیو تهران استخدام شد. علیاکبر کسمایی و احمد شاملو از همکاران او در رادیو بودند. سیمین دو سال بعد، یعنی در سال ۱۳۲۲ از کار رادیو کنارهگیری کرد و در روزنامه ایران مشغول به کار شد. از این زمان به بعد، او با نام مستعار «شیرازی بینام» برای نشریات مختلف مقاله نوشت و ترجمه کرد.
در ۱۳۲۷، اولین کتاب خود را با نام «آتش خاموش» نوشت. این اثر نخستین مجموعه داستانی بود که به قلم زنی ایرانی چاپ شد. داستانهای این مجموعه با نقدهای منفی بسیاری مواجه شد. در ۱۳۲۸ با مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و یک سال بعد با جلال آلاحمد، نویسنده و مبارز اجتماعی مطرح آن سالها ازدواج کرد. این ازدواج تا مرگ نابههنگام آل احمد در سال ۱۳۴۸، بهمدت ۲۰ سال دوام داشت.
همزمان با سالروز تولد سیمین دانشور در گزارشی به مرور زندگی این نویسنده پرداختیم که مشروح آن در ادامه میآید؛
تحصیل در آمریکا
دانشور در شهریور ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی از مؤسسه فولبرایت به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و در رشته زیباییشناسی تحصیل کرد. در این سفر نامههایی که بین او و جلال رد و بدل شد که بعدها در کتابی به نام «نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد» توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد. در مدت تحصیل در آمریکا «باغ آلبالو»، دشمنان چخوف»، «بئاتریس آرتور شنیتسلر» و «رمز موفق زیستن» دیل کارنگی را هم ترجمه و منتشر کرد.
بازگشت به ایران و ادامه کار نویسندگی
دانشور در سال ۱۳۳۴ به ایران بازگشت و در هنرستان هنرهای زیبای دختران و پسران مشغول تدریس شد. سپس مدیریت مجله نقش و نگار را پذیرفت و «کمدی انسانی» سارویان و «داغ ننگ» ناتانیل هاتورن را ترجمه کرد.
در ۱۳۳۷ کتاب «همراه آفتاب» نوشته هارولد کورلندر را ترجمه و منتشر کرد. تا اینکه در سال ۱۳۳۸ بهعنوان دانشیار کلنل علینقی وزیری در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران مشغول به کار شد. کار تدریس او در دانشگاه تهران تا بیست سال بعد، یعنی سال ۱۳۵۸ که از دانشگاه تهران بازنشسته شد، ادامه پیدا کرد. اینداستاننویس سال ۱۳۴۰، دومین مجموعه داستان خود با نام «شهری چون بهشت» را منتشر کرد. دانشور، همراهِ همسرش جلال آلاحمد، عضو کانون نویسندگان ایران بود. و در نخستین انتخابات، فروردین ۱۳۴۷ بهعنوان رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد. در تیر ۱۳۴۸ رمان «سووشون» را منتشر کرد که مشهورترین رمان او است و تا به حال به هفده زبان ترجمه شدهاست. بسیاری از منتقدان این اثر را یکی از ماندگارترین آثار ادبی فارسی میدانند. دو ماه بعد از انتشار «سووشون»، در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، جلال آلاحمد درگذشت.
دانشور سال ۱۳۵۱ کتاب «چهل طوطی» را منتشر کرد. این کتاب ترجمهای است از مجموعهای از حکایتهای هندی که لین یوتانک، نویسنده چینی، در کتابی به نام The Wisdom of Indiaجمعآوری کردهاست. این کتاب که تنها همکاری آلاحمد و دانشور به حساب میآید که توسط انتشارات موج به چاپ رسید. او سال ۱۳۶۱ کتابی را به نام «غروب جلال» را منتشر کرد. این کتاب از دو بخش تشکیل شدهاست: بخش اول کتاب، با نام «شوهرم جلال» در سال ۱۳۴۱ و در زمان حیات آلاحمد نوشته شدهاست. دانشور این کتاب را با وصف آلاحمدِ نویسنده آغاز میکند، افکار و ویژگیهای اخلاقی او را از منظر خود توصیف میکند و به جنبههای فردی، اجتماعی و سیاسی زندگی او میپردازد. بخش دوم کتاب، تقریباً بیست و یک سال بعد نوشته شدهاست. در این بخش، دانشور خاطره روز درگذشت آلاحمد را روایت میکند. نام کتاب، از همین بخش دوم گرفته شدهاست.
با فرارسیدن سال ۱۳۷۲، اولین کتاب از سهگانه سیمین دانشور، به نام «جزیره سرگردانی» منتشر شد که به دغدغههای روشنفکران ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ میپرداخت. در ۱۳۷۶ مجموعه داستان «از پرندههای مهاجر بپرس» با همکاری نشر نو و نشر کانون چاپ شد. در سال ۱۳۷۸ یادنامه جلال آلاحمد توسط علی دهباشی منتشر شد که گفتوگویی مفصل با دانشور را شامل میشد. جلد دوم تریلوژی دانشور، «ساربان سرگردان»، در سال ۱۳۸۰ را چاپ کرد.
دانشور در گفتوگو با ناصر حریری گفته او و جلال آلاحمد هر چه مینوشتند، به هم نشان میدادند اما او هرگز اجازه نمیداده جلال در نوشتههایش دست ببرد. همچنین هیچگاه از نثر آلاحمد که دستکم سه دهه یکهتاز میدان نویسندگی بود، تأثیر نپذیرفت و زندگی مشترک در شیوه نگارش او اثر نگذاشت و استقلال خود را حفظ کرد.
درگذشت
سیمین دانشور در ۳۰ تیر ۱۳۸۶ بهعلت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری شد. با بستری شدن او شایع شد که وی درگذشتهاست اما این خبر تکذیب شد. او در ۲۲ مرداد ۱۳۸۶ با تشخیص تیم پزشکی از بیمارستان پارس مرخص شد. دانشور پس از یک دوره بیماری آنفولانزا، عصر روز ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ برابر در ۹۰ سالگی در خانهاش در تهران درگذشت. قبر سیمین دانشور در قطعه هنرمندان بهشت زهرا است.
الهام قاسمی
کد خبر 6089822 الناز رحمت نژاد